بدترین نقش آفرینی های حامد بهداد
به گزارش مجله آزات وب، خبرنگاران: حامد بهداد را می توان یکی از با استعدادترین بازیگران نسل سوم سینمای ایران بعد از انقلاب دانست. بازیگری که در سال های جوانی با شور فراوانی کار خود را آغاز کرد و از هر حرکت عجیب و غریبش می شد فهمید که چقدر عاشق کارش است. به یاد دارم در همان سا ل های اولی که نامش بر سر زبان ها افتاده بود و به واسطه رفتار غیرعادیش، همه از او صحبت می کردند، مصاحبه ای ازش خواندم که درباره سختی های دوران دانشجویی می گفت.
او که در رشته بازیگری تئاتر در دانشگاه آزاد تهران تحصیل نموده می گفت که خیلی وقت ها از شدت بی پولی مجبور بوده شب ها یواشکی در نمازخانه دانشگاه بخوابد و.... خلاصه که برخلاف عموم بازیگران هم نسلش، بهداد کوشش فراوانی کرد تا صندلی امروزیش را به دست بیاورد و به راستی از صفر شوع کرد؛ و خب چه چیزی ارزشمندتر از این؟
حالا در میانه میانسالی، هرچند آرام تر و پخته تر شده، اما از آن شور و عشقی که به کارش دارد، حتی ذره ای هم کم نگشته و کماکان می توانید این شور و عشق را در همه بازی های او پیدا کنید. جا هایی که کنترل شده و به میزان، آن ها را بروز داده تبدیل شده اند به بهترین های کارنامه اش و جا هایی که فیلمساز نتوانسته کنترلش کند و از حد خارج شده، بدل به اغراق آمیزترین و بدترین تجربیاتش گشته اند.
در بخش دوم این یادداشت ها اینبار به سراغ سه فیلمی رفتیم که می توانند در صدر لیست بدترین آثار کارنامه کاری حامد بهداد قرار بگیرند.
حس پنهان
حس پنهان ساخته مصطفی رزاق کریمی را می توان بدترین فیلم حامد بهداد دانست. فیلمی پر ستاره که در سال 1385 ساخته شد و بهداد در آن با مهتاب کرامتی، محمدرضا فروتن و نیوشا ضیغمی همبازی بود.
در فیلمی جوانانه که به احوالات متضاد جوانان در اقشار مختلف می پرداخت، بهداد نقش جوانی از دست رفته را بازی می کرد که بعد از مرگ نامزدش به نوعی افسردگی شدید و جنون دچار شده است و حالت عادی ندارد. بهداد که در آن سال ها در اوج به سر می برد و با اعتماد به نفسی سطح بالا خودش را بهترین بازیگر سینمای ایران می دانست، به سختی قابل مهار بود و هر کارگردانی قدرتش را نداشت که جلوی دوربین خود مهارش کند.
او در این مقطع از بازیگری نه تنها مانند همواره کارش را باعشق و دلی انجام می داد که اضافه شدن این اعتماد به نفس در شخصیتش باعث شد هم جلوی دوربین و هم پشت دوربین، حرکات اغراق آمیز زیادی از خود بروز دهد. از بازی های پراغراق در فیلم هایی مانند دل خون یا زندگی با چشمان بسته گرفته تا حرکات عجیب و غریب در نشست مطبوعاتی فیلم ها.
بهداد حس پنهان را درست در همین دوران بازی کرد و از آنجایی که خود نقش هم جنون آمیز بود و بهداد هم همه سعیش بر این بود تا خود را مجنون هنر به نمایش بگذارد، در اغراق کردن و استفاده از حرکات گل درشت و پرطمطراق در این فیلم کم نگذاشته است. با اختلاف می توان این فیلم را بدترین کار بهداد دانست.
در مقاطعی از فیلم که کاراکتر او ناگهان برانگیخته یا حساس می گردد و در نقاط اوج دراماتیک، آنقدر بازی بهداد اغراق مضاعف به خود می گیرد که تماشاگر حتی ممکن است خنده اش بگیرد.
چه خوبه که برگشتی
بهداد با کارگردانان بزرگ زیادی کار نموده و در این میان اگر بگوییم مسعود کیمیایی و حمید نعمت الله بهتر از همه کارگردانان دیگر پیروز به کنترل انرژی بالای او در صحنه شده اند بیراه نگفته ایم. اما شاید عنوان بدترین همکاری بهداد با یک کارگردان بزرگ به فیلم چه خوبه که برگشتی برسد که داریوش مهرجویی آن را ساخته است. هرچند که آن ها پیش از این در نارنجی پوش هم باهم همکاری کردند، اما هیچ کدام همکاری پیروزی محسوب نمی گردد.
برخلاف کیمیایی که دوتا از بهترین بازی های عمر بهداد را از او می گیرد و همکاری خوبی که میان آن ها در جرم (به عنوان پیروز ترین و بهترین فیلم کیمیایی در سال های اخیر) اتفاق می افتد، مهرجویی هرگز نمی تواند نه در نارنجی پوش و نه در چه خوبه که برگشتی بهداد را کنترل کند. ضمن اینکه واقعا چه خوبه که برگشتی را می توان یکی از بدترین فیلم های داریوش مهرجویی هم دانست.
حامد بهداد در نارنجی پوش
در فیلمی پرت و پلا که همه چیزش بد و سهل انگارانه است، بازی بهداد هم پر از ایراد و اغراق و شدت و حدت متناقض است. نه خوشحالی ها و لذت بردن کاراکتر واقعی و قابل باور است و نه جدیت و عصبانیتش هنگام دعوا و جدل، ابهت لازم را دارد. در نتیجه تماشاگر با کاراکتری کم مایه طرف است که خوشمزگی های بازیگر هم نمی تواند آن را کمی شیرین و قابل توجه کند.
جاندار
فیلم سوم هم اکنون روی پرده است و به تازگی اکران شده. فیلمی که دو کارگردان جوان و فیلم اولی آن را ساخته اند و شبیه به بسیاری از فیلم های اول در سال های اخیر، با استفاده از سوپراستار ها و بازیگران مطرح، گران قیمت و از سوی دیگر پولساز نظیر فاطمه معتمدآریا، جواد عزتی، باران کوثری و خود حامد بهداد، سعی داشته فروش خود را تضمین نموده و از طرف دیگر با حضور اسم های بزرگ چه در جلوی صحنه و چه در پشت صحنه، برای یک فیلم اول اعتبار مضاعف بخرد.
خب این ایده هوشمندانه ایست که می تواند با تضمین بازگشت سرمایه جای پای کارگردانان تازه کار را در سینمای حرفه ای محکم کند. از این نظر حضور این بازیگران مطرح منطقی و قابل پیش بینی به نظر می رسد، اما وقتی هرکدام از این نام های بزرگ ساز خود را می زنند و راه خود را می فرایند، یک جای کار می لنگد و منجر به به وجود آمدن ناهماهنگی های زیادی خصوصا در شیمی میان بازیگران می گردد.
در جاندار بازیگران هم کیفیت و هم راستا نیستند و این باعث می گردد که سبک و کیفیت بازی هریک در صحنه، حضور و همراهی دیگر بازیگران را در خود ببلعد و همه انرژی های جاری در صحنه، در تلاقی با یکدیگر از دست بفرایند و اخته شوند. بازی هرکدام از اعضای آن خانواده به جای آن که به هم نشسته باشد تا اتمسفر خانوادگی و گیرایی خلق کند، با برهم کنش و خنثی کردن دیگری برای به رخ کشیدن خود، همدیگر را سرکوب می نمایند.
در این مورد بازی حامد بهداد در صندلی برادر بزرگ و ساده خانواه هرچند به خودی خود بد نیست، اما بسیار خارج می زند و به یک نت فالش می ماند. کاراکتری که قرار است ساختارشکنانه باشد (برخلاف برادر های بزرگ در سینمای ایران ابهت و عزت و احترام ویژه ای ندارد و...) و گریمش هم می خواهد تصویر کاملا متفاوت و جدیدی از حامد بهداد ارائه دهد که برای تماشاگر تازگی و ماندگاری خودش را داشته باشد، به واسطه شخصیت پردازی ضعیف به یک کاراکتر لوس و بیش از حد مظلوم بدل شده، به یک مرد اخته و بی خاصیت که انفعالش همه انرژی که بازیگر پای نقش گذاتشته را هدر می دهد و او را وادار به مظلومیت نمایی می نماید.
چیزی که بازی بهداد را در این فیلم را در این لیست قرار می دهد، همین سعی بیش از حد و فالش برای مظلوم بودن است که ثمره اش می گردد یک بازی بد و ضعیف و مظروفی که هیچ جوره در ظرفش نمی گنجد.
منبع: برترین ها